تصویری آرمانگرایانه ازهنر متعالی
[ ]
درباره ی (لیام نیسون)
نظرات

 مروری کوتاه بر زندگی(لیام نسیون)

وبررسی 3 فیلم از آخرین نقشهای  او

         (همراه بامصاحبه ودانلود تریلر تیکن 3)

                           گردآوری و تدوین:مهردادمیخبر

»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»

منابع:

ویکیپدیا

سایت :نقدفارسی

http/www.zoomit.ir.

ttp://www.momtaznews.com

سایت: آپارات

http://www.moviehappens.com 

جام جم آنلاین

*********************************************************************

 

تاریخ تولد  :
  • 7/
  •  
  • June /
  •  
  • 1952
مصادف با  :
  • 17/
  •  
  • خرداد /
  •  
  • 1331
محل تولد  : بالیمنا - آنتریم - ایرلند شمالی
تاهل  :

مجرد - ازدواج با "ناتاشا ریچاردسون"(فوت شده) بین سال های 1994 تا 2009 و دارای 2 فرزند

 

جوایز 
  : (10 برد ) - (19 کاندید )
 

 

 

بیوگرافی لیام نیسون08 the grayy 300x161 10 فیلم برتر لیام نیسون به انتخاب Rotten Tomatoes

بیوگرافی:

لیام نیسون در 7 جون 1952 در شهر بالیمنا واقع در ایرلند شمالی در انگلستان بدنیا آمد . او مدت زمان زیادی را به عنوان معلم در کالج (سنت مری) در نیوکاسل فعالیت کرده . با این همه ، در سال 1976 او در تئاتر نمایشی (بلفست) حضور یافت و اولین فعالیت حرفه ای اش را در نمایش (مردم برخواسته) به ثبت رساند . نیسون بعد از 2 سال به تئاتر (دابلین ابی) پیوست ، جایی که در آنجا نقش های کلاسیک بازی میکرد . در آنجا بود که نظر کارگردانی به نام جان بورمن را جلب کرد و در فیلم (اکسکلیبور) محصول 1981 نقش سر گوین را به او داد . این نقش اولین کار سینمایی وی بود .

07 the bounty 300x200 10 فیلم برتر لیام نیسون به انتخاب Rotten Tomatoes2 300x163 10 فیلم برتر لیام نیسون به انتخاب Rotten Tomatoes

نیسون در دهه 80 میلادی در تعداد زیادی فیلم و سریال های انگلیسی حضور یافت . فیلم هایی نظیر (انعام) محصول 1984 ، (زن با دوام) محصول 1984 ، (ماموریت) محصول 1986 و همینطور (قطعه موسیقی دو نفره) محصول 1986 . اما همه ی این ها قبل از آن بود که او پا به هالیوود بگذارد و توجه جهانی را جلب کند . او در فیلمهایی نظیر (مظنون) محصول 1987 ، (مادر خوب) محصول 1988 و (روح های با ارزش) محصول 1988 و (رضایت) محصول 1988 نقش آفرینی کرد . اما فیلمی که او را در دنیا مطرح کرد ، فیلم (مرد تاریک) محصول 1990 و ساخته ی سم ریمی بود . بعد از آن نیسون در فیلم های (تحت نظر) محصول 1991 ، ایتن (1993) ، (زن ها و شوهر ها) محصول 1992 ساخته ی وودی آلن و در نهایت توسط استیون اسپیلبرگ برای نقش اسکار شیندلر در فیلم (لیست شیندلر) محصول 1993 انتخاب می شود . او بخاطر این نقش نامزد جایزه هایی نظیر بفتا و گلدن گلوب در بخش بهترین بازیگر مرد شد .

او در سال 1993 اولین نمایشش را با عنوان (آنا کریستی) ساخت . این نمایشنامه با همکاری ناتاشا ریچاردسون همسر آینده اش بود . سال بعد ، این دو نقش مقابل جودی فاستر را در فیلم (نل) محصول 1994 را بازی کردند و در ماه جولای همان سال با یکدیگر ازدواج کردند . پس از آن او در فیلم های (راب روی) محصول 1995 و (مایکل کولینز) محصول 1996 ، (جنگ ستارگان 1 : تهدید فانتوم ) محصول 1999 در نقش کوی-گان جین ، (کینسی) محصول 2004 ، نقش راز آلود دوکارد در ( آغاز بتمن ) ساخته ی کریستوفر نولان در سال 2005 و صدا گزاری اصلان در فیلم ( ماجراهای نارنیا : شیر ، جادوگر و کمد لباس) فعالیت نمود .

نیسون از سال 2008 با فیلم (گرفته شده) بیشتر به سمت و سوی سبک اکشن رفت . فیلمی پرفروش درباره ی یک افسر بازنشسته سازمان سیا که میخواهد دخترش را از دست مزدوران نجات دهد . کمتر از دو ماه پس از عرضه ی این فیلم ریچاردسون ، همسر نیسون ، در هنگام انجام ورزش اسکی دچار صانحه میشود از ناحیه سر دچار آسیب دیدگی میشود . او پس از چند روز فوت کرد . نیسون یکسال بعد از این ماجرا در دو فیلم پرفروش نقش آفرینی کرد . فیلم هایی نظیر : (برخورد تایتان ها) محصول 2010 و (گروه الف) محصول 2010 . و با فیلم هایی نظیر (ناشناس) محصول 2011 ،  (خاکستری) محصول 2011 ، (کشتی جنگی) محصول 2012 و (خشم تایتان ها) محصول 2012 به ژانر اکشن بازگشت .

03 Kinsey 300x198 10 فیلم برتر لیام نیسون به انتخاب Rotten Tomatoes

درادامه این مطلب مروری داریم بر 3 فیلم از آخرین بازیهای لیان نیسون.

05 excalibur 1981 300x168 10 فیلم برتر لیام نیسون به انتخاب Rotten Tomatoes

 

 04 batman begins 2005 63 g 300x197 10 فیلم برتر لیام نیسون به انتخاب Rotten Tomatoes

فیلمشناسی:

******************************************************************************************************************

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

معرفی و بررسی3فیلم ازآخرین فیلمهای نیسون

1-(بی وقفه)
نویسندگی این فیلم را “کریستوفر روچ” بە همراه  “جان دبلیو ریچاردسون” برعهده دارد.در این فیلم “بیل مارکس” با بازی “لیام نیسون” در نقش یک مارشال خطوط هوایی بازنشسته خواهد بود کە قصد دارد از نیویورک بە لندن با هواپیمایی با حضور ۲۰۰ مسافر سفر کند اما این سفر یک سفر معمولی و عادی نیست و اتفاقات خاصی را بە همراه دارد.

در ارتفاع ۴۰ هزار پایی بین اقیانوس های هواپیما توسط گروگانگیر ها ربوده می گردد و آنها در خواست ۱۵۰ میلیون دلار میکنند تا هر ۲۰ دقیقه یکی از مسافران را نکشند و از آنجایی کە هواپیما سوخت بسیاری را حمل می کند گروگانگیرها از لحاظ زمان مشکلی ندارند اما امروز این هواپیما یک مسافر ویژه دارد با نام “بیل مارکس” کە هیچ دلهره ای از این گروگانگیرها ندارد و با تمام وجود سعی دارد تمامی مسافران را نجات دهد. کارگردانی این فیلم را “جوما کالت سرا” برعهده دارد کە پیش از این در فیلم موفق” ناشناس” با ” لیام نیسون” همکاری داشته است.از دیگر بازیگران این فیلم می توان بە : “جولین مور”، ” میشل داکری”و ” اسکات مکنایری” اشاره کرد.نقدی رابر این اثر در مطلب زیر میخوانید:

 منتقد:جیمز برادینلی

 

اگر فیلمنامه‌ای از آلفرد هیچکاک را به دست مایکل بِی بسپرید نتیجه کار اتفاقی شبیه به «بدون توقف» می‌شود. این فیلم در عین داشتن توانایی کافی برای سرگرم کردن مخاطب، طوری ساخته شده که مخاطب از لذت بردن از آن احساس عذاب وجدان می‌کند. یکی از نتایج آن اتفاق مذکور این است که «بدون توقف» چند ساعت پر تعلیق در پیش روی بیننده قرار می‌دهد صرفا برای اینکه سر حد ساده لوحی اش را بسنجد. این فیلم را باید در دسته فیلمهای جذاب عذاب آور قرار داد، که هرچند دوست ندارید دوست داشته باشید باز هم دوستش دارید. برای آنان که با تماشای فیلمهای اکشن لیام نیسون (مانند «ربوده شده»، «ربوده شده 2»، «خاکستری»، ...) طرفدارش شده اند باید بگویم که این فیلم هم یکی دیگر از آن دست فیلمهاست و به هر آنچه وعده بدهد عمل میکند.

Non Stopبیل مارکس (نیسون) یک مارشال نیروی هوایی فدرالورشکسته و الکلی است که زندگی اش در حال فروپاشیدن است. بیل در آخرین سفر هوایی اش به مقصد لندن بر فراز اقیانوس اطلس با موقعیتی تروریستی مواجه می‌شود. شخصی بی نام از طریق ایمیل به او پیامی می‌فرستد و در آن تهدید می‌کند که اگر 150 میلیون دلار به حسابی واریز نشود، هر 20 دقیقه یک نفر از هواپیما کشته خواهد شد. در ابتدا بیل نمی داند در پاسخ به این پیام چه عکس العملی نشان دهد. این موضوع را با همکار مارشالش جک هموند (با بازی انسون مونت) در میان می‌گذارد و به خلبان و مهماندار هواپیما (نانسی، با بازی میشل داکری) Non Stopاطلاع می‌دهد. زمان مقرر می‌گذرد و با پیدا شدن سر و کله یک نفر بیل مجبور می‌شود موقعیت را جدی بگیرد. اما مشکلی وجود دارد: نقشه آن تروریست تنها به کسب پول هنگفت ختم نمی‌شود، بلکه در پی پاپوش سازی برای بیل است.

این فیلم هیجانی هواپیمایی چند نقطه قوت و ضعف آشکار دارد. از یک سو فضای محدود و شخصیت‌های انگشت شمار زمینه را برای یک فیلم هیجانی رازآلود کلاسیک فراهم می‌آورد. از سوی دیگر خیلی راحت اکشن آن ممکن است احمقانه جلوه دهد. «بدون توقف» در استفاده از Non Stopنکته اول بسیار موفق است اما به محدوده مورد دوم هم وارد می‌شود. با این حال به اندازه «مارها در هواپیما» هم احمقانه نمی‌شود. این فیلم بیشتر شبیه به «نیروی هوایی یک» اثر 1997 ولفگانگ پترسون با بازی هریسون فورد در نقش رئیس جمهور آمریکا است، هرچند به اندازه ی آن پیچ در پیچ نیست. داستان پر از حفره است و برخی کاملا واضح به چشم می‌آیند. جاومه کوله-سِرا (Jaume Collet-Serra) کارگردان اثر (که پیشتر نیز با نیسون در «ناشناس» همکاری داشته است) و فیلمنامه نویسانش به خوبی سعی کرده اند این حفره ها را پنهان کنند. تعداد کمی از مخاطبان با مواجهه با اتفاقاتی که در فیلم رخ می‌دهد احساس می‌کنند فریب خورده اند. شیه روایت داستان هم در ایجاد پیچش ها و تغییرات سهیم است، که باعث می‌شود بعضی از آنها باورپذیرتر به نظر برسند. شاید برخی این فیلم را هیچکاک پسند بپندارند، هرچند او هم یک بدبینی که تدریجا شخصیت‌هایش را به نابودی بکشاند را به صحنه‌های مبارزه برق آسا ترجیح می‌داد.

Non Stop

نیسون، که پیش از بازی در نقش شوالیه جِدای و دشمن بتمن شباهت چندانی به قهرمانان اکشن نداشت، حالا در دید مخاطبان به واسطه ظاهر شریف و اخلاقمداری اش برای این گونه نقشهای قهرمانی انتخابی مناسب جلوه می‌کند. حتی با وجود نقص‌های فراوان در شخصیت بیل (که الکلی و سیگاری است و عموما خوش برخورد نیست) باز هم به سرعت طرف او را می‌گیریم. بیشتر مسافران هواپیما بازیگران بینام هستند، به جز جولیان مور که نقش زنی که در صندلی کناری بیل نشسته را بازی می‌کند. دیگری هم میشل داکری (از سریال دانتون ابی) در نقش مهماندار هواپیما است. بینندگان تیزبین احتمالا لوپیتا نیونگو که Non Stopنامزد [برنده] اسکار شده است را در نقشی کوتاه به عنوان یک مهماندار دیگر تشخیص خواهند داد، که در این فیلم حدود سه خط دیالوگ دارد. با فرض اینکه او اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل را برای «12 سال بردگی» کسب کند، می‌توان مطمئن بود که در آینده دیگر او را در چنین نقشهای جزئی مشاهده نخواهیم کرد.

«بدون توقف» یک سرگرمی فراموش شدنی و دور ریختنی است. بیشتر شبیه هله هوله‌ی سینمایی است؛ به هنگام مصرف خوشمزه است اما پس از آن هیچ ارزش ماندگاری ندارد. این فیلم در میان مردم بازخورد خوبی داشته، و از آنجا که این روزها مردم لیام نیسون را به سادگی به عنوان یک قهرمان اکشن می‌پذیرند، به احتمال زیاد در گیشه‌ها نیز موفقیت خوبی کسب خواهد کرد. «بدون توقف» به مدت دو ساعت مفرح است، اما پس از یکی دو روز از یادها خواهد رفت.

منبع: سایت نقدفارسی(مترجم: سید مجتبی حسینی)
 
********************************************************************************

 

2-قدم زدن میان قبرها

کارگردان : Scott Frank

نویسنده : Scott Frank

بازیگران : Liam NeesonDan StevensDavid Harbour

برگرفته از رمان "قدم زدن ميان قبرها" به قلم: لورنس بِلاک

خلاصه داستان : داستان فیلم درباره مَت اِسکودر پلیس سابق اداره پلیس نیویورک است که اکنون بدون مجوز به عنوان بازجوی خصوصی فعالیت می‌کند. یک قاچاقچی هروئین از او می‌خواهد کسانی را که همسرش را ربوده و به قتل رسانده‌اند، پیدا کند. مَت با بی‌میلی می‌پذیرد، اما خیلی زود درمی‌یابد این آدم‌ها برای اولین بار نیست که مرتکب چنین جنایت وحشیانه‌ای شده‌اند و قطعا بار آخرشان هم نیست...

 

media/kunena/attachments/1598/AWalkAmongtheTombstones.jpg

منتقد: جیمز براردینلی 


پوچ گرا، عبوس، جدي، زن ستيز. اين‌ها تنها نمونه‌هايي از صفاتي هستند که مي‌توان با آن‌ها تريلرجديد ليام نيسون به نام، «قدم زدن ميان قبرها /A Walk Among the Tombstones» را توصيف نمود. عنوان فيلم چيزي بيشتر از يک سرنخ درباره لحن و نيت‌هاي آن را فاش مي‌کند. با اين حال « قدم زدن ميان قبرها» را نمي‌توان يک فيلم انتقامي متوسط رو به بالا ، که در آن آدم‌هاي خوب پيروز مي‌شوند و آدم‌هاي بد به کيفر اعمال خود مي‌رسند، در نظر گرفت. اين فيلم، که توسط اِسکات فِرانک نوشته و کارگرداني شده، درباره فريبندگي (يا شايد فريب) رستگاري است. کلاه هاي سفيد با خاکستر و دوده خاکستري مي‌شوند. تبه کارها افرادي ناراحت، بي رحم و فاسد هستند. اما قهرمان‌هاي داستان هم چندان بهتر از آن‌ها نيستند.

اگر از اين قبيل فيلم‌ها خوشتان مي‌آيد به سختي مي‌توانيد از اين بهتر را پيدا کنيد. فِرانک، که از جمله سناريوهاي قبلي وي مي‌توان به «دوباره مرده / Dead Again»، «شورتی را بکشید / Get Shorty»، «گزارش اقليت / Minority Report»، و «خارج از ديد / Out of Sight» اشاره کرد، خوب مي‌داند چه کار مي‌کند. کارگرداني او تنفر شديد بيننده را در زمان‌هاي مناسب بر مي‌انگيزد و تماشاي «قدم زدن ميان قبرها» مي‌تواند تجربه اي ناراحت کننده و حتي گاهاً ترسناک باشد. اين فيلم گردشي تفنني نيست، که در آن بيننده با ديدن قهرماني که صندلي به سمت دشمنانش پرتاب مي‌کند، سوت و هورا بکشد. اين يک « ربوده شده / Taken» ديگر نيست. فيلمنامه بسيار جدي است. تعداد بازيگرانش زياد نيستند- شايد به زور دو رقمي شوند- اما روش‌هاي شکنجه و کشتن زنان به قدري وحشيانه هستند که فرد نمي‌تواند با انجام کارهاي سرگرم کننده آن‌ها را فراموش کند. و اين‌ها همه قبل از اين هستند که فيلم خشونتي که عليه يک دختر ۱۴ ساله اعمال مي‌شود را نشانمان دهد. اما وقتي به تماشاي فيلمي درباره قاتل‌هاي سريالي و مرداني که آن‌ها را صيد مي‌کنند مي‌نشينيد، آيا انتظاري غير از اين‌ها را داريد؟ «سکوت بره‌ها / The Silence of the Lambs» فيلم برجسته اي بود اما آن نيز خشونت زيادي را نشان مي‌داد.

نيسون نقش مَت اِسکودر قهرمان ۱۷ رمان به قلم لورنس بِلاک رمان نويس جنايي را بازي مي‌کند؛ ۲۸ سال پيش جِف بِريجِز در فيلم «۸ ميليون راه براي مردن / 8 Million Ways to Die » نيز اين نقش را ايفا نمود. اِسکودر مأمور سابق اداره پليس نيويورک است، که در حال حاضر به صورت يک مأمور تحقيق بدون مجوز فعاليت مي‌کند. خاطراتِ رويدادي که او را مجبور به ترک نيروي پليس کرد مدام در ذهن او تداعي مي‌شوند. او به خاطر انجام اين مأموريت تقدير شده بود اما نمي‌تواند از خاطرات آن بگريزد. پيامدهاي اقداماتش در آن بعد از ظهر او را وادار کردند که به انجمن الکلي‌هاي گمنام بپيوندد و از آن زمان ديگر مست نکند. اما او از لحاظ روحي بدجوري داغان است و به چيزي نياز دارد که اين افکار پليد را از او دور کند. بنابراين سراغ پرونده‌هايي مي‌رود که هيچ فرد ديگري نزديکشان نمي‌شود، هر چقدر بيشتر دنبال رستگاري مي‌رود و بيشتر به آن نزديک مي‌شود، آن دست نيافتني‌تر مي‌شود. اگر دنبال يک پايان شاد هستيد، برويد «پاسداران کهکشان / Guardians of the Galaxy» را تماشا کنيد.

بعد از گذشت هشت سال از تغيير سبک زندگي‌اش، برادران کريستو به اِسکودر نزديک مي‌شوند. پيتر (با بازي بويد هالبروک) هنرمندي است که در انجمن الکلي‌هاي گمنام با اِسکودر آشنا شده است. کِني (با بازي دَن اِستيونس، که او را در سريال دانتون ابی ديده‌ايم) يک قاچاقچي مواد مخدر است که، همسرش اخيراً ربوده شده و بعد از اين که بر سر خونبها با رباينده‌ها چانه زده جنازه مثله شده همسرش را دريافت کرده است. کِني از اِسکودر مي‌خواهد که جاي آدم کش‌ها، يک جفت رواني به نام ري (با بازي ديويد هاربِر) و آلبِرت (با بازي آدام ديويد تامسون)، را پيدا کند تا او بتواند کاري که با همسرش کرده‌اند را با آن‌ها بکند. بعد از مدتي بي ميلي، اِسکودر موافقت مي‌کند و مي‌فهمد که آن‌ها نه تنها دو زن ديگر را نيز سلاخي کرده‌اند بلکه قصد دارند باز هم اين کار را انجام دهند.

«قدم زدن ميان قبرها» ضرباهنگ کندي دارد، گرچه سکانس‌هاي اکشن فيلم سعي مي‌کنند تا تنش کُند فيلم را جبران کنند. اين فيلم نوعي از نئونوآر است که به ندرت ديده مي‌شود چون اين نوع فيلم‌ها معمولاً براي مخاطب عام بيش از حد خشن و منزجر کننده هستند. برخي فيلم‌ها هستند که به خاطر هنرنمايي بازيگرانشان، جسارت و منحصر به فرد بودنشان تحسينشان مي‌کنيد ولي حاضر نيستيد دوباره آن‌ها را ببينيد. اين فيلم يکي از آن‌ها است. اِسکودر انعطاف ناپذير است و نيسون نقش او را بدون حتي يک لبخند بازي مي‌کند و به ما مي‌قبولاند که اين شخصيت حتي قادر نيست يک خاطره شاد را به ياد بياورد. تريلر فيلم شخصيت اِسکودر را چيزي شبيه به همزاد بِرايان ميلز (شخصيت نيسون در «ربوده شده / Taken») نشان مي‌دهد، اما در واقع تنها شباهت‌هاي واقعي اين دو اين است که چهره‌شان شبيه هم است و اين که هيچ کدام از استفاده از خشونت براي رسيدن به اهدافشان ابايي ندارند.

صرفاً در سطح روايي فيلم، سکسکه‌هايي ديده مي شود. فلاش بک‌هاي متعدد براي بيان جزئيات گذشته اِسکودر باعث قطع شدن جريان داستان مي‌شوند. در يکي از پيرنگ هاي فيلم احساس مي‌شود که پسر بچه اي به نام تی‌جِی (با بازي بِرايان آسترو بِرَدلی) در فيلم زورچپان شده است. قرار است که تی‌جی انسانيت پنهان اِسکودر را نشان دهد اما از قرار معلوم چنين اتفاقي نمي‌افتد. در نهايت، تصميم فِرانک به استفاده از صداي ضبط شده اي، که برنامه دوازده مرحله اي را در طول اوج فيلم مي‌خواند، متظاهرانه و گيج کننده است.

افراد زيادي هستند که نمي‌توانند اين فيلم را تماشا کنند. از نظر برخي ناراحت کننده است و من خيلي خوب اين نقطه نظر را درک مي‌کنم. از نظر من اشتياق فِرانک به رفتن به سوي تاريکي و ماندن در آنجا يکي از نقاط قوت فيلم است. اين فيلم درباره جنگجويي زخمي است که با مرگ روبرو مي‌شود و از اين که مرگ او را بربايد هراسي ندارد. «قدم زدن ميان قبرها» به خوبي تاريک‌ترين جنبه هاي شرايط انسان را مي‌شناسد. گرچه فيلم خشني است، اما اگر اهلش باشيد راضي‌تان مي‌کند.

منبع:سایت نقد فارسی(مترجم: محمدرضا سیلاوی)

********************************************************************************************** 

3-(ربوده شده 3)

 

تماشا کنید: اولین تریلر از فیلم سینمایی Taken 3 با حضور لیام نیسون منتشر شد
 

 لیام نیسون٬ که هم اکنون یک چهره‌ی شناخته‌شده و فوق‌ستاره ه در هالیوودمحسوب میشود همچون قسمتهای پیشین در قسمت سوم سری فیلم‌های معروف اکشن Taken نیزحضور پیدا  کرده است، این‌بار٬ او برای نجات خانواده‌ی خود نمی‌جنگد بلکه  داستان در باره‌ی انتقام است. خبر از ساخت قسمت سوم این فیلم تایید شد و واکنش‌های مثبت و منفی بسیاری را در پی داشت چراکه قسمت دوم این سری به خاطر سوژه‌ای کلیشه‌ای، مورد انتقاد شدید قرار گرفته بود. اما انتشار تریلر قسمت سوم موج مثبت بسیار خوبی را در پی داشت.

Taken-3-Liam

لیام نیسون در نقش مامور مخفی بازنشسته‌، برایان مایلز، این بار با چالش جدیدی روبه رو می‌شود. همسر وی در توطئه‌ای کشته می‌شود و مایلز متهم به قتل همسر خود می‌شود، در حالی که این یک پاپوش بیش نیست. در لحظه‌ی دستگیری٬ وی به سرعت از محل می‌گریزد و در پی قاتلین همسرش و همین‌طور محافظت از تنها دخترش می‌رود.

دانلود ویدیو

این فیلم با بازی لیام نیسون٬ فرانک دوتزلر٬ سم اسپرویل و دوگری اسکات همراه خواهد بود و الیور مگاتون کارگردانی این قسمت را برعهده دارد. Taken 3 در تاریخ ۸ ژانویه ۲۰۱۵ در سراسر دنیا اکران خواهد شد.

مصاحبه ای با نیسون پس از اکران (تیکن2)

*************************************

سری فيلمهای ربوده شده، ليام نيسون را تبديل به يك بازيگر درجه يك كرد و او پس از آن در فيلم‌هاي مطرح و پرخرج تازه‌اي بازي كرد كه شايد تا قبل از موفقيت ربوده‌شده احتمال حضور وي در آنها بسيار كم بود.

نيسون در چند سال اخير در كشتي جنگي، شواليه تاريكي برمي‌خيزد، خاكستري و ناشناس بازي كرده است و اين روزها قسمت سوم ربوده‌شده را با موفقيت بالاي مالي روي پرده سينماهاي جهان دارد. سال قبل بدنبال فروش بالاي «ربوده‌شده 2»مصاحبه ای بااین سوپر استار انجام شد که مشروح آنرا در ذیل میخوانید:.

س:به عنوان يك ايرلندي، با مشكلات زيادي توانستيد بازيگر شويد و در آمريكا كار كنيد.

ج:ايرلندي‌بودنم برايم مشكلات زيادي به همراه نياورد، اما ورود به دنياي سينما و موفقيت در آن كار ساده‌اي نبود. اگر به هاليوود نگاه كنيد، بسياري از هنرمندان مطرح و سرشناس آن غيرآمريكايي هستند. به اعتقاد من، اين مهاجران خارجي و غيرآمريكايي بوده‌‌اند كه هاليوود را ساختند و باعث ادامه فعاليت آن شدند، اما ورود به دنياي بازيگري، مثل هر كار ديگري بسيار سخت بوده است. واقعيت اين است كه متقاضيان رشته بازيگري بسيار زياد هستند و وقتي تقاضا براي چيزي زياد مي‌شود، رقابت هم در آن رشته شديدتر مي‌شود. البته رقابت اين حس را دارد كه هميشه آنهايي كه مصمم‌تر و حرفه‌اي‌تر هستند باقي مي‌مانند. من هم مثل بسياري از همكاران ديگرم مجبور بودم سخت تلاش كنم تا موقعيت خاص خودم را كسب كنم. اگر امروز بازيگر موفقي هستم، اين موفقيت حاصل يك تلاش و فعاليت 30 ساله است.

س:با معيارهاي هاليوودي، شما هيچ‌وقت يك بازيگر خوش‌چهره و ستاره به حساب نمي‌آييد. به نظر شما جذاب بودن چه نقشي در كارنامه يك بازيگر دارد؟
ج:البته از آنجا كه بازيگر براي كار خود در وهله اول به چهره و صدا نياز دارد، طبيعي است كه از چهره‌اي (حداقل)‌ معمولي برخوردار باشد و به اصطلاح چهره‌اش زشت نباشد. اما خوش‌قيافه و جذاب بودن بازيگر فقط براي يكي دو سال اول حضور او در سينما، كاركرد و مصرف دارد. پس از آن، از يك‌سو چهره او براي تماشاچي تكراري مي‌شود و از سوي ديگر، بازيگران جوان‌تر و خوش‌چهره‌تري از راه مي‌رسند كه مي‌خواهند جاي او را بگيرند. به همين دليل، بازيگر بايد چيزي فراتر و بهتر از قيافه خوب داشته باشد تا بتواند در اين دنياي سرد و بيرحم سينما به فعاليتش ادامه بدهد. اين هم چيزي نيست جز استعداد بازيگري و توانايي براي ظاهر‌شدن در نقش كاراكترهاي متفاوت. بازيگران مولف هميشه ماندگار هستند، حتي در سنين پيري. داستين هافمن، رابرت دنيرو يا آل‌پاچينو را نگاه كنيد. با وجود سن بالا و پير‌شدن، آنها هنوز هم فيلم بازي مي‌كنند. حالا چند تا بازيگر خوش‌چهره مي‌خواهيد اسم ببرم كه يكي دو سال بعد از بازيگر‌شدن، به دست فراموشي سپرده شدند؟

س:راهي طولاني را در دنياي بازيگري طي كرده‌ايد. از كارهايي كه در آن حضور داشتيد راضي هستيد؟

ج:فكر نمي‌كنم هيچ بازيگري از كل كارهايي كه كرده خشنود و راضي باشد. همه ما به دليل شرايط خاص كاري (نياز به درآمد، آشنايي و رودربايستي با اين تهيه‌كننده يا آن كارگردان يا يك انتخاب غلط)‌ در فيلم‌هايي بازي كرده‌ايم كه بعدها از حضور در آنها احساس و ابراز پشيماني كرده‌ايم. بعضي وقت‌ها هم آدم‌ وقتي فيلمنامه را مي‌خواند، فكر مي‌كند حاصل كار چيز بسيار خوبي خواهد شد. ولي فيلم آماده‌شده آن چيزي نيست كه آدم فكرش را مي‌كرد. مجموع اين عوامل، باعث بازي در فيلم‌هايي مي‌شود كه آدم ترجيح مي‌دهد آنها را فراموش و درباره‌شان صحبت كند.

س:شما از اين نوع فيلم‌ها زياد در كارنامه‌تان داشته‌ايد؟

ج:الان حضورذهن ندارم كه چند تا از اين فيلم‌ها را بازي كرده‌ام. ولي در كل، از كارنامه سينمايي‌ام راضي‌ام و مي‌توانم بگويم تعداد فيلم‌هايي كه از آنها احساس رضايت مي‌كنم، بيشتر از فيلم‌هايي هستند كه شايد دوستشان نداشته باشم. راستي، يك نكته را هم اضافه كنم. بعضي وقت‌ها عكس اين حالت هم اتفاق مي‌افتد و شما در فيلمي بازي مي‌كنيد كه اميدي به موفقيت آن نداريد و ناگهان مي‌بينيد همه‌چيز عكس آن است. براي مثال، وقتي قسمت اول ربوده‌شده را بازي مي‌كردم و حتي زماني كه آماده نمايش شد، فكر مي‌كردم اين فيلم هيچ‌وقت رنگ پرده سينماها را نمي‌بيند و مستقيما راهي بازار ويدئو خواهد شد! اما در كمال تعجب، اين فيلم تبديل به يكي از موفق‌ترين كارهاي كارنامه سينمايي‌ام شد و مسير كار حرفه‌اي‌ام را تغيير داد.

س:پس تبديل‌شدن‌تان به يك قهرمان اكشن كاملا اتفاقي و پيش‌بيني نشده بود؟

ج:دقيقا! خودم كاراكتر برايان ميلز را در اين فيلم دوست دارم. او شباهت زيادي به قهرمانان اكشن فيلم‌هاي حادثه‌اي مشابه ندارد. ميلز، مردي ميانسال و در آستانه بازنشستگي است كه مجبور مي‌شود از مهارت‌هاي حرفه‌اي و كاري خود ـ در يك سازمان ضدجاسوسي ـ‌ كمك بگيرد تا يك مشكل خانوادگي و شخصي را حل كند. براي بازي در اين نقش زحمت زيادي ‌كشيدم و تمرين‌هاي بدني و مهارتي زيادي انجام دادم. خوشبختانه با موفقيت مالي و انتقادي فيلم، پاداش خوبي هم براي كارم گرفتم.

س:اگر اين موفقيت اتفاقي نبود، باز هم در فيلم‌هاي اكشن از اين دست بازي مي‌كرديد؟

ج:كسي نمي‌تواند آينده و احتمالات آن را پيش‌بيني كند. چه كسي مي‌تواند بگويد اين يا آن بازيگر در طول دوران حرفه‌اي كار خود، چه كارهايي را بايد انجام دهد تا به موفقيت بيشتر و بالاتري برسد؟ عوامل متعددي باعث موفقيت يا عدم موفقيت يك فيلم مي‌شوند و ما در اين رابطه هيچ كاري نمي‌توانيم انجام دهيم. ما نظاره‌گراني هستيم كه سعي مي‌كنيم از موقعيت‌هاي خوبي كه پديد مي‌آيد، نهايت استفاده را ببريم.

س:وقتي مشغول بازي در فيلم نيستيد، اوقات خود را چگونه مي‌گذرانيد؟

ج:مطالعه مي‌كنم و در جمع خانواده هستم. خانواده برايم مهم‌ترين چيز است و هيچ‌چيز نمي‌تواند جايگزين آن شود. از كودكي ياد گرفتم به مفهوم خانواده احترام بگذارم و براي حفظ همبستگي دروني آن تلاش كنم. شما همه كار براي بچه‌هايتان مي‌كنيد تا بهتر بزرگ‌ شوند. شما وقتي خانواده داريد، خيالتان راحت است و مي‌دانيد بزرگ‌ترين پشتيبان دنيا را در كنار خود داريد. حتي فيلم‌هاي اكشني هم كه بازي كرده‌ام، از خانواده و نياز به متحد و در كنار هم بودن صحبت مي‌كنند و اين عنصر در قصه آنها نقش مهمي ايفا مي‌كند.

س:از اين كه از شما به عنوان يك قهرمان اكشن اسم مي‌برند، راضي و خشنود هستيد؟

ج:القاب چيزهايي است كه رسانه‌ها و منتقدان سينمايي به بازيگران مي‌دهند و كاري در اين رابطه نمي‌توان انجام داد. برايم خيلي مهم نيست كه مرا با چه عنواني صدا مي‌زنند. اما خودم را چيزي شبيه آرنولد شوارتزنگر، سيلوستر استالونه و ديگر قهرمانان اكشن سينما نمي‌بينم.

دنياي آنها كاملا متفاوت از دنياي من است و فيلم‌هايم شباهت زيادي به كارهاي آنها ندارد. نمي‌خواهم بگويم اكشن‌هاي آنها كم‌مايه و بي‌ارزش است، ولي فيلم‌هاي من در كنار عنصر اكشن داراي مفهوم و حرف‌هايي هم هستند.

«خاكستري» را منتقدان خيلي پسنديدند و از آن به عنوان يك اكشن تلخ و سياه اسم بردند. همين نظرها درباره ربوده‌شده هم ارائه شد.

س:فكر نمي‌كنيد كمي دير به يك قهرمان اكشن تبديل شده‌ايد؟

ج:من به خواست خودم وارد اين مسير نشدم كه زمان آن را تعيين كنم! هر اتفاقي در وقت مناسب خودش مي‌افتد. براي من هم مقدر شده بود كه در اين سن و سال تبديل به ـ به قول شما ـ‌ قهرمان اكشن بشوم، اما حتي در اين سن و سال هم تلاش مي‌كنم تا نقش محوله را بخوبي و بدرستي بازي كنم. بازي در نقش‌هاي اكشن چند سال اخيرم، روحيه تازه‌‌اي به من داده و زندگي را برايم شيرين‌تر و جذاب‌تر كرده است.

----------

 

 

 

تعداد بازدید از این مطلب: 9312
موضوعات مرتبط: سینمای غرب , ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1

سه شنبه 18 آذر 1393 ساعت : 8:42 بعد از ظهر | نویسنده : م.م
نوشته ای مفصل درباره(فهرست شیندلر)
نظرات

 همه جیز درباره (فهرست شیندلر)

       Schindler's List

*****************************************************

منابع :

1-ویکیپدیا

2-سایت نقدفارسی(http://www.naghdefarsi.com)

3-وبلاگ روزنوشتهای ژورنالیست بقلم محمدرضا شمشیر گر(http://shamshirgar.persianblog.ir)

4- سوره مهر

مختصری درباره شخصیت (اسکار شیندلر)و( فیلم فهرست شیندلر)

فهرست شیندلر
Schindler's List
Schindler'sList.jpg
پوستر فیلم فهرست شیندلر
کارگردان استیون اسپیلبرگ
تهیه‌کننده استیون اسپیلبرگ
کتلین کندی
برانکو لاستینگ
لو ریوین
ایروین گلووین
رابرت ریموند
نویسنده استیون زیلیان
توماس کنیلی (رمان)
بازیگران لیام نیسون
بن کینگزلی
رالف فاینس
کارولین گودال
موسیقی جان ویلیامز
فیلم‌برداری یانوش کامینسکی
تدوین مایکل کان
توزیع‌کننده یونیورسال پیکچرز
مدت زمان ۱۹۵ دقیقه
کشور  ایالات متحده آمریکا
زبان انگلیسی
بودجه ۲۵٬۰۰۰٬۰۰۰ دلار
فروش ۳۲۱٬۰۰۰٬۰۰۰ دلار

فهرست شیندلر (Schindler's List) بر پایه زندگی واقعی اسکار شیندلر (Oskar Schindler)  (۲۸ آوریل ۱۹۰۸ - ۹ اکتبر ۱۹۷۴) ساخته شده است.وی یک سرمایه گذار و صنعتگر آلمانیست که در خلال سال‌های جنگ جهانی دوم و در جریان هولوکاست و کشتار یهودیان در لهستانتوانست جان قریب به ۱۱۰۰ یهودی را تحت عنوان کارگر تعلیم‌دیده برای در چرخش نگاه داشتن کارگاهش نجات دهد.

در این راه او تمام داراییش را صرف ارتشای افسران نازی برای قانع کردن آن‌ها به زنده نگاه داشتن کارگرانش نمود. کوشش شیندلر برای بر پا کردن یک تجارت سودآفرین پس از پایان جنگ بی‌ثمر بود و سرانجام در فقر و تنگنا در سال ۱۹۷۴ درگذشت. مزار او در اورشلیم واقع است و مورد ستایش و احترام یهودیان می‌باشد.. فیلم بر پایهٔ کتاب «شیندلرز آرک» که برندهٔ جایزه بوکر شده، ساخته شده است. این فیلم یکی از تاثیرگذارترین فیلم‌های تاریخ سینما محسوب می‌شود و در فهرست ۲۵۰ فیلم برتر سایت بانک اینترنتی اطلاعات فیلم‌ها که در حال حاضر معتبرترین لیست سینمایی محسوب می‌شود، رتبهٔ ۷ را دارد.موسیقی این فیلم نیز از آثار بیاد ماندنی موسیقیائی در عرصه سینما بشمار میرود.در ساخت  موسیقی  این اثر ایتسحاق پرلمان یکی از مشهورترین ویولونیست‌های قرن بیستم هنرنمایی می‌کند.

فهرست شیندلر یک موفقیت تجاری با فروش ۳۲۱ میلیون دلاری بود و در کنار آن توانست جوایز بسیاری از جمله جایزه اسکار بهترین فیلم و جایزه اسکار بهترین کارگردانی را بدست بیاورد.

فهرست شیندلر اولین فیلم سیاه و سفیدی است که جایزه اسکار بهترین فیلم را بعد از سال ۱۹۶۰ برنده شده است؛ هرچند که در ابتدا و انتهای فیلم، صحنه‌هایی هم به صورت رنگی پخش می‌شد.

بنیاد فیلم آمریکا فهرست شیندلر را سومین فیلم برتر تاریخ سینما در گونهٔ حماسی، در فهرست ۱۰ فیلم برتر در ۱۰ ژانر خود عنوان کرد.

 

داستان فیلم

داستان فیلم از سپتامبر ۱۹۳۹ شروع می‌شود، زمانی که نیروهای آلمانی ارتش لهستان را ظرف ۲ هفته شکست دادند. به یهودیان دستور داده شد که همراه با تمامی اعضای خانواده شان به شهرهای بزرگ نقل مکان و اسا‌‌می‌شان را ثبت کنند. روزانه بیش از ده هزار یهودی از حومه شهرها به شهر کراکو می‌آمدند.

اسکار شیندلر به کافه هایی می‌رود که افسران اس اس در آنجا گرد هم آمده اند و به عیش و نوش مشغولند. او برای آنها نوشیدنی های گرانقیمت سفارش می‌دهد و میهمانی شامی راه می‌اندازد. با تمام افسرانی که آنجا هستند عکس می‌گیرد و اسم خودش را در ردیف دوستان آنها جای می‌دهد. او به دنبال ایجاد روابط با سران اس اس است. شورای یهودیان متشکل از ۲۴ یهودی منتخب است که طبق دستورات رژیم کراکو درخواست های شغل و مسکن و آذوقه را جمع آوری می‌کند. یهودیان مختلفی در حال شکایت از اعمال غیر انسانی افسران نازی مانند بیرون کردن آنها از خانه هایشان هستند که مطمئنا به جایی نخواهد انجامید. اسکار شیندلر به این شورا می‌رود و با ایتزاک اشتران صحبت می‌کند. اشترن حسابدار شرکتی بوده است که شیندلر آنرا می‌شناخته است. شیندلر به او پیشنهاد مدیریت و حسابرسی شرکتی را می‌دهد که تولیدکننده قابلمه و تفلون و دیگر وسایل فلزی ست. و همچنین از اشترن می‌خواهد کسی را معرفی کند که حاضر به فراهم کردن سرمایه باشد، و خود شیندلر نیز با روابطی که دارد تضمین کننده بقای کار شرکت است. او همچنین به کنیسه های یهودیان می‌رود و با آنان راجع به داد و ستد در بازار سیاه صحبت می‌کند و سفارش اجناسی را می‌دهد.

مارس ۱۹۴۱، آخرین مهلت برای جمع شدن تمام یهودیان در یک منطقه. تمام یهودیان کراکو و مناطق اطراف از پیر و جوان و کودک مجبور به ترک خانه هایشان رفتن به منطقه ای شده اند که واحد هایش تنها ۱۶ متر مربع مساحت دارد. هر واحد برای یک خانواده.

اسکار شیندلر عاقبت توسط اشترن، سرمایه گذار‌های کارخانه اش را پیدا می‌کند و متقبل می‌شود هر ماه تعدادی جنس مانند قابمله و بشقاب به آنها بدهد تا بتوانند از طریق فروش آنها زندگی شان را تامین کنند، چون داد و ستد مالی و تجارت توسط یهودیان جرم محسوب می‌شود. شیندلر امتیازات کمی به سرمایه گذاران یهودی اش می‌دهد ولی چون آنها نمی توانند تجارت کنند به اجبار همین شرایط را هم می‌پذیرند. هدف شیندلر هم همین است، پرداخت کمتر و دریافت بیشتر. ایتزاک اشترن به میان یهودیان می رود و ماجرای کارخانه را با آنها در میان می گذارد. به آنها می‌گوید تحصیل در فلان دانشگاه و موزیسین بودن برای آنها هیچ ثمری ندارد. اینکه در صف های صولانی بایستند و مدارک تحصیلشان را ارائه بدهند برای آنها هیچ سودی نخواهد داشت. آنها باید سابقه کارگری داشته باشند تا به کوره ها فرستاده نشوند. اشترن برای تعدادی از آنها مدارک کارگری تهیه می‌کند و کارت کارگری برایشان می‌گیرد. آنها اکنون می‌توانند به کارخانه بیایند و کار انجام بدهند. ولی از آنجاییکه تقریبا هیچ کدامشان سابقه انجام این نوع کارها را نداشته اند، ابتدا باید به یادگیری بپردازند.

شیندلر سپس به سران اس اس که در کافه ها با آنها آشنا شده، نامه می‌فرستد و افتتاح کارخانه اش را به آنها اعلام می‌کند. او ظروف تفلون کارخانه اش را ساخته شده توسط ماهرترین کارگرها و دارای بهترین کیفیت و برای استفاده نظامی ‌معرفی می‌کند و لیست قیمتی از آنها را به همراه نامه می‌فرستد. و مهمتر از همه، جعبه ای حاوی بهترین مشروبات، سیگارهای برگ کوبایی، خاویار، شکلات های شرابی مخصوص و ساردین را همراه نامه اش می‌فرستد تا مطمئن شود نظر افسران نازی را جلب کرده است و کارخانه اش از نظر فروش مشکلی نخواهد داشت. تا این زمان تنها دلیل استفاده شیندلر از کارگران یهودی، حقوق پایین تر آنها نسبت به مردم عادی است. و تنها هدف او، درآوردن پول بیشتر از طریق کارخانه اش است.

شیندلر مطلع می‌شود که اشترن به دلیل جا گذاشتن کارت کارمندی اش، در یکی از قطارهایی ست که به سمت کوره ها میروند. به سرعت خود را به آنجا می‌رساند و در آخرین لحظات قطار به راه افتاده را متوقف می‌کند و اشترن را از آنجا خارج می‌کند. سپس نشان داده می‌شود که چمدان های افراد درون قطارهای باربری، یکی پی از دیگری خالی شده و اجناس درون آنها تفکیک می‌شود، کفش ها یک جا، لباس ها یک جا، عتیقه جات یک جا، و در آخر چمدان های خالی روی هم انبار می‌شوند. همان چمدان هایی که به صاحبانشان دستور داده می‌شد اسمشان را واضح روی چمدان ها بنویسند، به خیال آنکه چمدان هایشان هم با خودشان خواهد آمد. بی‌خبر از سرنوشتی که در پیش داشتند.

فرمانده جدیدی به نام آمون گوت به منطقه می‌آید. او مخالف سرسخت نژاد یهود است. به گفته خودش می‌خواهد تاریخ ششصد ساله زندگی یهودیان در کراکو را نابود کند. به راحتی و بدون علت آدم می‌کشد. در یکی از صحنه ها، زنی یهودی که مهندس ساختمانی است که تحت نظارت او قرار است سربازخانه بنا شود پیش گوت آمده و می‌گوید کل فونداسیون باید خراب شود و از نو ساخته شود، به این دلیل که زمین حرکت خواهد کرد و کل ساختمان خراب خواهد شد. گوت ماموری را کنار کشیده و می‌گوید او را بکش. مامور می‌گوید ولی او مدیر این گروه ساختمانی ست. گوت می‌گوید اینها باید یاد بگیرند که با ما بحث نکنند. و پس از شلیک گلوله به سرش، به مامور دستور می‌دهد که فونداسیون را خراب کن و دوباره بساز، درست همانطور که او گفته بود.

مارس ۱۹۴۳، نابودی محله یهودی نشین ها (گتو). به دستور آمون گوت، سربازان به گتو هجوم می‌آورند و تمام یهودیان را از آنجا بیرون و به خیابان می‌ریزند. وسایل و چمدان هایشان را از پنجره ها و طبقات به پایین پرتاب می‌کنند و حتی کودکی را هم که از شدت ترس از میان آن جمع فرار کرده را با شلیک گلوله ای می‌کشند. به بیمارستانشان می‌آیند و تخت های بیماران را به گلوله می‌بندند. و در خیابان هم هر کس را که کوچکترین بی‌نظمی ‌در صف داشته باشد سزایش گلوله ای در سر است. اجساد کف خیابان ها را پوشانده اند و اسکار شیندلر از بالای تپه ای سوار بر اسبش با حیرت، اتفاق های در حال وقوع را می‌نگرد. سربازان گروهی را به صف کرده می‌و آنها را به گلوله می‌بندند، دو نفر باقیمانده که گلوله از آنها رد نشده، با شلیک دو گلوله در سرشان به دیگر افراد صف می‌پیوندند. شیندلر دیگر تحملش را ندارد، دهنه اسبش را کج کرده‌ و از آنجا دور می‌شود. دختر بچه ای با کت قرمز برخلاف رنگ سیاه و سفید فیلم در حال حرکت در خیابان است. نغمه ای غمگین در حال پخش است.

صبح روز بعد، کسانی که از کشتار دیشب جان سالم به در برده اند، در محلی جلوی ویلای آمون گوت ایستاده اند. فردی با لیستی در دست اسامی کارگران کارخانه را می‌خواند و آنهایی که زنده مانده اند حضور خودشان را اعلام می‌کنند. آمون گوت تفنگ اسنایپرش را برداشته و به بالکن می‌رود. اولین هدف امروزش، نوجوانی ست که برای بستن بند کفشش روی زمین نشته است. شیندلر به ویلای گوت می‌رود و درباره کشتن کارگرهایش به او اعتراض می‌کند، به او می‌گوید برای هر کارگری که کشته می‌شود مجبور است یکی دیگر جایگزین کند و روزانه چندین نفر به دستور گوت کشته می‌شوند. او با گوت گپی زده و از او می‌خواهد کار را برایش ساده تر کند و در عوض او هم قدردانی اش را اثبات خواهد کرد. اولین مرحله از رابطه میان شیندلر و گوت در حال شکل گیری است. فردا کارگران به کارخانه شیندلر می‌روند ولی اشترن در میانشان نیست. نشان داده می‌شود که طبق دستور آمون گوت او از این پس حسابدار خود او شده است. او به اشترن می‌گوید از این پس به حساب های من و سهم هایی که از کارخانه داران و در درجه اول شیندلر دارم باید رسیدگی کنی. من به شیندلر استقلال دادم و استقلال هزینه دارد. شیندلر در حال صحبت با اشترن است، به او می‌گوید نتوانسته او را از پیش گوت درآورد ولی هر هفته به او سر خواهد زد. گوت در حال عیش و نوش در ویلایش در مهمانی شبانه ای که شیندلر ترتیبش را داده است مشغول است. اشترن دفترچه ای حاوی تاریخ تولد افسران اس اس و خانواده هایشان را به شیندلر داده و متذکر می‌شود که برایشان هدایایی بفرستد و همچنین لیست باج هایی را که ماهانه باید پرداخت کنند به او می‌دهد.

آمون همچنان به آدم کشی هایش ادامه می‌دهد و اشترن از طریق هدایایی که از شیندلر گرفته و به مسئول کارخانه گوت می‌دهد، افرادی را که به دردشان می‌خورد را به کارخانه شیندلر منتقل می‌کند.

بعد از میهمانی در ویلای گوت، او و شیندلر در بالکن راجع به قدرت با هم صحبت می‌کنند. شیندلر به او می‌گوید قدرت این است که تمام علل لازم برای کشتن را داشته باشی و نکشی. قدرت... این است. فردا صبح گوت به اصطبلش می‌رود و کارگر نوجوان آنجا را می‌بیند که زین گرانقیمتش را بر روی زمین انداخته است. به او تشر می‌زند ولی او را تنبیه نمی‌کند. اشترن از این رفتار گوت به حیرت افتاده و در عین حال خنده اش هم گرفته است. اما افسوس که آن کارگر نوجوان و زنی که در حین کار سیگار می‌کشید تنها کسانی بودند که گوت توانست بر وسوسه کشتنشان غلبه کند. از نفر بعدی که نوجوانی است که با صابون نتوانسته لکه های وان حمام گوت را تمیز کند، گوت کشتن را به جای بخشیدن بر می‌گزیند.

تعدادی قطار به محل فرماندهی گوت می‌رسند. از بلند گوها اعلام میشود افراد برای انتخاب شدن بیرون بیایند و لباس هایشان را در بیاورند. تعدادی پزشک هم آنجا نشسته اند و افراد بیمار را از افراد سالم جدا می‌کنند. جوان ها و آنهایی که قابلیت کارکردن را دارند از سالخوردگان و بیماران جدا می‌شوند. بچه ها هم در چندین کامیون جای داده می‌شوند و از آنجا برده می‌شوند. اعلام می‌شود کسانی که انتخاب نشدند لباس هایشان را بپوشند و به درون قطارها برگردند. شیندلر به آنجا می‌رسد و از گوت می‌خواهد که از لوله های آبپاشی آتش نشانی کنار قطارها به درون قطارها آب بریزند، این درخواست شدیدا گوت را به خنده می‌اندازد ولی برای تفریح موافقت می‌کند. شیندلر با سماجت به ماموران می‌گوید درون تمام واگن ها آب بریزند و دوباره و چند باره این کار را انجام می‌دهند. در آخر گوت که متوجه شده این کار از روی شوخی نبوده دیگر نمی‌خندد و فقط شیندلر را می‌نگرد. گوت در حضور مقامات بالاترش درباره شیندلر صحبت می‌کند. آنها از اینکه شیندلر یک دختر یهودی را در روز تولدش بوسیده سخت عصبانی هستند و ترتیب دستگیری و به زندان رفتن او را داده‌اند. گوت سعی می‌کند با خنده موضوع را تمام کند اما موضوع به این راحتی تمام شدنی نیست. مقامات بالا همراه با گوت به حضور شیندلر می‌روند و عصبانیت خودشان را از این کار شیندلر به او اطلاع می‌دهند.

آوریل ۱۹۴۴، دپارتمان دی به گوت دستور می‌دهد تا اجساد بیش از ده هزار یهودی کشته شده در پلاشف (Plaszow) و قتل عام گتوی کراکو را از زیر خاک بیرون بکشند و بسوزانند. گوت به شیندلر می‌گوید که می‌خواهند این جا را تعطیل کنند و همه نیروها را به آشویتز بفرستند. اجساد انبار شده روی هم و آتشی که آن اجساد را دربرگرفته مرتب افزایش می‌یابد. همراه با بوی تفعنی که به علت سوختن اجساد آن محل را در میان گرفته است. شیندلر با ناباوری دوباره آن دختر بچه کت قرمز را می‌بیند، اما او اینبار قدم نمی‌زند، خوابیده بر روی گاری ای است که جسدش را برای سوزاندن حمل می‌کند. اشک در چشمان شیندلر جمع می‌شود. مرثیه مرگ هنوز در حال نواخته شدن است.

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/250/4-Pulp-Fiction/2/7-Schindlers-List/7-Schindlers-List/16-Schindlers-List.jpg

اشترن و شیندلر سر یک میز نشسته اند و به نظر می‌رسد آخرین لحظاتشان را با هم سپری می‌کنند. اشترن به شیندلر می‌گوید باید ترتیب جابجایی افراد رو بدهد و خود سوار آخرین قطار شود. شیندلر می‌گوید از گوت قول گرفته تا سفارشش را بکند. به او می‌گوید هر جا که برود سرنوشت بدی در انتظارش نیست. اشترن به شیندلر می‌گوید حتما باید کارگرهای جدیدی استخدام کند که چون لهستانی اند قیمتشان بیشتر است، ولی شیندلر در جواب می‌گوید بیشتر از آنچه بتواند خرج کند پول درآورده و دیگر کارخانه ای درکار نخواهد بود. می‌گوید که اشترن مسئول تجارتش بوده و حالا که او را از اینجا می‌برند دیگر قصد تجارت ندارد. شیندلر برای هر دویشان نوشیدنی می‌ریزد و این احتمالا آخرین نوشیدنی شان خواهد بود.

صبح روز بعد شیندلر پیش گوت می‌رود و از او می‌خواهد کارگرهایش را که قرار است از آنجا ببرند را به او پس بدهد. به گوت می‌گوید به آنها عادت کرده است و می‌خواهد آنها را به کارخانه تولید مهمات جدیدش در چکسلواکی ببرد. گوت می‌گوید تمام این کارها ضرر است و مگر این کارگرها چه فرقی با دیگر کارگرها دارند. می‌گوید شیندلر حتما می‌خواهد به او کلک بزند. شیندلر آخرین جمله اش را می‌گوید: برای هر فرد چقدر می‌گیری؟ هر فرد برای تو چقدر می‌ارزد؟ و گوت جواب می‌دهد: برای من نه، هر فرد برای {تو} چقدر می‌ارزد؟

اشترن پشت ماشین تایپ نشسته و اسامی را که شیندلر می‌خواند، تایپ می‌کند. اسامی ‌کارگرهای کارخانه اش را. او همراه با نسخه اولیه از فهرستش که شامل ۴۵۰ نفر است و چمدانی پر از پول به نزد گوت می‌رود. آنها دوباره مشغول تایپ اسامی ‌بقیه کارگران شده اند. هدف شیندلر دیگر پول درآوردن نیست. اشترن با ناباوری از او می‌پرسد به همین راحتی به گوت گفتی چند نفر می‌خواهی و او هم قبول کرد؟ و بلافاصله لحنش عوض می‌شود و می‌پرسد تو که اونها رو نمی‌خری؟ تو داری واسه هر اسم به گوت پول می‌دهی؟ و شیندلر می‌گوید اگر هنوز کارمندم بودی انتظار داشتم نظرم را عوض کنی. این اسامی ‌‌به قیمت کل آینده من تمام می‌شوند. اشترن آخرین صفحه را هم تمام می‌کند. اسم ۱۱۰۰ نفر در این لیست است. ۱۱۰۰ نفری که توسط شیندلر قرار است از سرنوشت نامعلومشان نجات پیدا کنند.

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/250/4-Pulp-Fiction/2/7-Schindlers-List/7-Schindlers-List/15-Schindlers-List.jpg

قظار حامل کارگران مرد به برینلیتز در چکسلواکی می‌رسد؛ زادگاه شیندلر که قرار است کارخانه جدیدش را در آنجا بنا کند. شیندلر به آنها خوشامد می‌گوید و اعلام می‌کند که قطار حامل زنان از پلاشف حرکت کرده است و به زودی به اینجا می‌رسد. اما در صحنه بعد نشان داده می‌شود که قطار زنان به آشویتز رسیده است. همان شهری که کوره ها و اتاق های گاز در آنجا قرار دارد. شیندلر خبردار می‌شود و به سمت آشویتز حرکت می‌کند. در صحنه بعد موهای زنان چیده شده و به آنها دستور داده می‌شود که لباس هایشان را درآورند. آنها را به درون اتاق بزرگی می‌فرستند که پر از دوش های سقفی است. همه آنها نگران هستند، از شنیده هایشان، از اینکه گروه های دیگری هم موهایشان را چیده اند و لباس هایشان را درآورده اند و به اتاق گاز فرستاده اندشان. چراغ های اتاق خاموش می‌شود و ترس از مرگ همه را از کوچک و بزرگ فرا می‌گیرد. همه لحظه های آخر زندگی شان را پیش چشم خود می‌بینند، همه چیز مطابق شنیده هاست و منتظر باز شدن دوش های گاز هستند. دوش ها باز می‌شوند اما به جای گاز از آنها آب بیرون می‌آید، همه را بهت فرا گرفته است. عده ای گریه می‌کنند و عده ای دیگر می‌خندند. احساسی میان ناباوری و سرمستی، آنها از مرگ نجات یافته اند.

شیندلر به آنجا می‌رود و با مسئولش صحبت می‌کند. فرمانده اس اس می‌گوید متاسفانه هیچ کاری از دست او بر نمی‌آید، اما گذاشتن چند الماس گرانقیمت توسط شیندلر روی میز او، نظرش را عوض می‌کند. به او می‌گوید کارگرهای جوان و قدرتمند به او می‌دهد، اما شیندلر همچنان بر بازگرداندن کارگران خودش اصرار دارد، کارگرانی که بین آنها فرد ۶۸ ساله هم به چشم می‌خورد. شیندلر دیگر یک سرمایه دار فرصت طلب نیست، او اکنون خود را مسئول جان کارگرانش می‌بیند. کارگرانی که اگر برای شیندلر کار نکنند، به زودی کشته خواهند شد.

شیندلر روز بعد به نزد همسرش می‌رود و به او قول می‌دهد که دیگر هیچ وقت هیچ گارسون یا دربانی، او را با یکی از دوست دختر هایش اشتباه نخواهد گرفت و سپس همراه با او به کارخانه برمیگردد. اشترن به نزدش می‌آید و می‌گوید تمام جنگ افزارهایی که ساختیم در کنترل کیفیت رد شده اند و سازمان تسلیحات ازشان شکایت کرده است و ممکن است کارگرها را دوباره به آشویتز برگردانند. شیندلر می‌گوید چند تماس می‌گیرد تا ببیند از کجا می‌توان جنگ افزار خوب خرید تا به جای محصولات خودشان بفروشند. اشترن می‌گوید ولی پول زیادی از دست می‌دهی و همین اتفاق هم خواهد افتاد. ولی هدف شیندلر دیگر عوض شده است.

پس از آن دختر قرمز پوش، دوباره بخشی از تصاویر رنگی می‌شوند، این بار شعله شمع هایی هستند که ربای (پدر روحانی) برای مراسم شب شنبه روشن کرده است و همراه با نوشیدن شراب مشغول دعاخوانی و انجام مراسم است، مراسمی ‌که خود شیندلر پیشنهاد انجامش را در محیط کارخانه داده است. در هفت ماهی که کارخانه جنگ افزارهای شیندلر دایر بود، کارخانه هیچ تولیدی نداشت. در همان مدت، شیندلر میلیونها مارک برای نگهداری از کارگرانش و دادن رشوه به مقامات خرج کرد. اشترن با نگرانی به داخل دفتر شیندلر می‌آید و از او می‌پرسد پولی مخفی جایی دارد که او از آن بی‌خبر باشد؟ شیندلر می‌پرسد ورشکست شده ام؟ اشترن پاسخ می‌دهد: خب... و سپس صدای رادیو را می‌شنویم که خبر از پایان جنگ می‌دهد.

شیندلر تمام کارکنان را جمع می‌کند تا با آنها صحبتی داشته باشد. به آنها می‌گوید که عضوی از حزب نازی، تولید کننده مهمات جنگی و یک جنایتکار است. می‌گوید در نیمه شب جنگ به پایان می‌رسد، و در نتیجه کارگران آزاد خواهند شد و خود او باید فرار کند. خواهش می‌کند به احترام تمام افرادی که در جنگ اخیر از دست رفتند، سه دقیقه سکوت کنند. ربای دعاخوانی اش را شروع می‌کند و همه در فکر خویشاوندانی هستند که به زحمت نامی ‌‌از آنها باقی مانده است. شیندلر و همسرش در حال بستن چمدان هایشان هستند؛ چیزی به نیمه شب باقی نمانده است.

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/250/4-Pulp-Fiction/2/7-Schindlers-List/7-Schindlers-List/14-Schindlers-List.JPG

شیندلر و همسرش در حال حرکت به سمت در ورودی کارخانه اند. کارگرها در دو سوی راه ایستاده اند و آمده اند تا شیندلر را بدرقه کنند. شیندلر آخرین توصیه هایش را به اشترن می‌کند. ربای جلو می‌آید و نامه ای را به شیندلر می‌دهد. می‌گوید نامه ای نوشته ایم و سعی کرده ایم در آن همه چیز را توضیح دهیم، اگر زمانی دستگیرتان کردند. و سپس اضافه می‌کند که تمامی ‌کارگرها آنرا امضا کرده اند. سپس اشترن جلو می‌آید و انگشتری را به شیندلر می‌دهد. فلز این انگشتر را کارگری قبول کرده بود تا از روی دندانش بکشند. و سپس آن را درون قالب ریخته بودند و به شکل انگشتر در آورده بودند. اشترن می‌گوید روی آن از کتاب تلمود به زبان عبری حک کرده اند: هر کس جان یک نفر را نجات بدهد، بشریت‌ را نجات داده است. شیندلر با دقت به آن نگاه می‌کند و با نگاهی حاکی از تشکر به همه کارگران آن را به دست می‌کند و سپس گفتگویی احساسی و منقلب کننده بین او و اشترن شکل می‌گیرد که موسیقی فراموش نشدنی جان ویلیامز، تاثیر گذاری آن را چند برابر کرده است. نمی‌توانم این صحنه را در کلمات جای دهم، جزئیات این صحنه نیاز به توضیح ندارد، نیاز به دیدن دارد. در صحنه بعد، شیندلر و همسرش با لباس کارگری سوار ماشین می‌شوند و از کارخانه می‌روند. تمام کارگران چشم به او و آن ماشین می‌دوزند تا از دید خارج می‌شوند.

صحنه بعدی صبح روز بعد است که کارگران در همان دو سمت راهی که شیندلر از آنجا خارج شد، خوابشان برده است. اشترن و چند نفر دیگر بیدار هستند. سربازی سوار با اسب به آنها نزدیک می‌شود و به آنها می‌گوید توسط ارتش شوروی آزاد شده اند. اشترن از او می‌پرسد که از لهستان خبر دارد و سپس می‌پرسد هیچ یهودی در آنجا زنده مانده است؟ سرباز طوری به او نگاه می‌کند که اشترن جوابش را می‌گیرد. او می‌پرسد حالا کجا برویم؟ و سرباز شهری در آن نزدیکی را نشان می‌دهد. صحنه بعد نمای حرکت کارگران به طرف شهر است.

آمون گوت زمانی که به عنوان یک بیمار در آسایشگاهی حضور داشت، دستگیر شد. او به علت جنایاتش علیه بشریت در کراکو به دار آویخته شد.

اسکار شیندلر در ازدواجش و همچنین در تجارات متعددش بعد از جنگ، هیچ موفقیتی بدست نیاورد.

در سال ۱۹۵۸ او به عنوان فردی نیکوکار توسط شورایی در اورشلیم شناخته شد و از او دعوت شد تا درختی در خیابان نیکوکاران (Avenue of the Righteous) بکارد.

کارگران کارخانه شیندلر در کنار هم در حال حرکتند. تصویر رنگی می‌شود و جای آنها را افرادی مسن می‌گیرند. آنها همان کارگران شیندلر در حال حاضرند. نام این گروه یهودی های شیندلر (The Schindler Jews) است.

آنها به سمت مزار شیندلر در آرامگاه مسیحیان در اورشلیم می‌روند. و تک تک بر روی مزارش سنگی می‌گذارند. هم خودشان و هم فرزندانشان که بودنشان را مدیون شیندلر هستند. تقریبا نیمی‌از سنگ قبر شیندلر پر از سنگ شده و هنوز صفی طولانی از یهودیان شیندلر منتظرند تا سنگشان را بر روی مزارش بگذارند.

امروزه کمتر از ۴۰۰۰ یهودی در لهستان زنده باقی مانده اند ولی بیش از ۶۰۰۰ نفر از نسل یهودیان شیندلر وجود دارند.

سنگ قبر شیندلر تقریبا پر از سنگ شده است. مردی به کنار مزار او می‌آید و شاخه گل رزی را بر روی سنگ قبرش می‌گذارد و ایستاده به او ادای احترام می‌کند. به مردی که تا جهان باقی ست، نوزادی به علت کاری که او انجام داده بود، چشم به جهان خواهد گشود.

 

آخرین نوشته فیلم این است: به یاد بیش از ۶ میلیون یهودی که به قتل رسیدند.

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/250/4-Pulp-Fiction/2/7-Schindlers-List/7-Schindlers-List/13-Schindlers-List.jpg

 

جوایز

1-(جوایز گلدن گلوب)

  • بهترین فیلم
  • بهترین کارگردانی برای استیون اپیلبرگ
  • بهترین فیلنامه برای استیون زایلیان

2-(جوایز اسکار)

  • بهترین فیلم
  • بهترین کارگردانی برای استیون اپیلبرگ
  • بهترین فیلنامه برای استیون زایلیان
  • بهترین فیلمبرداری
  • بهترین تدوین
  • بهترین موسیقی متن برای جان ویلیامز
  • بهترین کارگردان هنری
  • http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/250/4-Pulp-Fiction/2/7-Schindlers-List/7-Schindlers-List/12-Schindlers-List.jpg

نقدفیلم

فهرست شیندلر شانزدهمین فیلم اسپیلبرگ به عنوان کارگردان و اولین فیلمی است که برای آن اسکار می‌گیرد. هم اسکار بهترین کارگردانی و هم اسکار بهترین فیلم (چون خود او یکی از تهیه کنندگان بوده). اسپیلبرگ سومین و در واقع آخرین اسکارش را ۵ سال بعد بخاطر کارگردانی نجات سرباز رایان دریافت کرد. ولی طبق نظر سنجی سال ۲۰۰۵ مجله تایم، فهرست شیندلر همچنان محبوب ترین فیلم اسپیلبرگ است.

کتابی که این فیلم بر اساس آن ساخته شده، در سال ۱۹۸۲ منتشر شد. سید شاینبرگ، یکی از مدیران یونیورسال، همان زمان حقوق کتاب را خرید و آن را به اسپیلبرگ داد تا بلکه روزی کارگردانی کند. اما این طرح مسکوت ماند تا اواخر دهه ۸۰ که اسپیلبرگ کارگردانی را به مارتین اسکورسیزی پیشنهاد کرد که او نپذیرفت و همچنین رومن پولانسکی و بیلی وایلدر نیز از قبول ان سر باز زدند. (دلایلش در قسمت حواشی فیلم) و نوبت به خود اسپیلبرگ رسید. او فیلمبرداری را درست بعد از اتمام فیلمبرداری پارک ژوراسیک، در لهستان آغاز کرد و از طریق ماهواره با دستیارش جرج لوکاس روی مراحل بعد از فیلمبرداری آن فیلم کار می‌کرد.

فهرست شیندلر نقطه اوج فیلمسازی اسپیلبرگ است، فیلمی که تمام توان و نیرویش را برای آن صرف کرد. از تمام امکانات موجود برای بهتر ساخته شدن فیلم استفاده کرد؛ با آن که او و گروهش را به آشویتز راه ندادند، دکوری ساخت مانند همان اردوگاه مرگ آشویتز. رنگ فیلم را خود سیاه و سفید انتخاب کرد تا هم زمانش مانند آن دوران شود و هم سیاهی و تیرگی آن دوران را نشان دهد.

بازی های فیلم در اوج خود است، مخصوصا بازی بن کینگزلی در نقش ایتزاک اشترن. او با آن دستپاچگی ها و پی گیری های سرسختانه اش، نقش اش را به بهترین شکل ممکن ایفا نموده است. لیام نیسن هم نقش اش را به خوبی ایفا می‌کند؛ چشمان نافذ و نگاه های منقلبش در لحظه های مختلف تماشاگر را نیز منقلب می‌کند و در لحظه اوج بازی اش، در انتهای فیلم و قبل از رفتنش از کارخانه، کمتر کسی را با چشمان بی‌اشک رها می‌کند. و در نقطه مقابل او، رالف فاینس، شرورانه ترین بازی اش را ارائه داد: یک شیطان مجسم، گوئی خود آمون گوت سادیست و جنایتکار به این دنیا بازگشته است بطوریکه تماشاگر با تمام وجود از او نفرت پیدا می‌کند. در درجات بعدی بازی کارگر ها هم بی‌نقص جلوه می‌کند. تک تک آنها ترس از مرگ و جداکردن خانواده شان از یکدیگر را، با بازی های احساسی نشان می‌دهند و سهم عمده ای در همدردی تماشاگران با وضعیتشان دارند. گروه شش نفره انتخاب بازیگران از پس این کار به خوبی برآمده است.

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/250/4-Pulp-Fiction/2/7-Schindlers-List/7-Schindlers-List/11-Schindlers-List.jpg

بسیاری از موفقیت فیلم به موسیقی فیلم بر می‌گردد. تم فراموش نشدنی و محزون جان ویلیامز همراه با نوای ویولن ایتزاک پرلمن، تاثیرگذاری فیلم در صحنه های گوناگون را دوچندان کرده و کمترین اثرش بر تماشاگر، منقلب کردن اوست. موسیقی فیلم با قاطعیت اسکار بهترین موسیقی متن را گرفت و تا به امروز جان ویلیامز نتوانسته کاری بهتر از آن را ارائه دهد و آن اسکار با وجود نامزدی های چندباره تا به امروز، آخرین اسکارش بوده است.

فیلبرداری فیلم نیز در اوج قرار دارد. کامینسکی، تصاویر بی‌نظیری ارائه کرده که همراه با تدوین عالی مایکل کان، اثرگذاری فیلم را چند برابر می‌کند. صحنه‌ای مانند کشتن نوجوانی که نتوانسته بود وان حمام گوت را تمیز کند را به یاد بیاورید، صحنه اول از حمام گوت است که او در جلوی آینه سعی در تمرین بخشش دارد، کات می‌شود به نوجوان که تیر در کنار پایش به زمین می‌خورد بعد از چند ثانیه تیری در کنار آن یکی پایش به زمین می‌خورد، کات می‌شود به اشترن که در حرکت است و بعد ۲ ثانیه او از کنار جسد نوجوان عبور می‌کند. هماهنگی کامل بین فیلمبردار و تدوینگر. یا آن صحنه که گوت در زیر زمین مشغول کتک زدن هلن است و در بالا میهمانی ای به راه. ثانیه ای از خنده ها و موسیقی مهمانی پخش می‌شود و ثانیه بعد گوت در حال کتک زدن هلن است. ترکیبی از خوشبختی و بدبختی، در بهترین نوع خود. ۴۰ درصد از فیلمبرداری فیلم با دوربین های دستی فیلمبرداری شد، به همین علت تصویر تقریبا یک سر و گردن از سر بازیگرها پایین تر است و به علت قدبلندی بیش از اندازه لیام نیسن و این طرز فیلمبرداری، او به مثابه یک خدا برای تماشاچی معرفی می‌شود، فردی که از بالا نگاه می‌کند و بقیه برای گرفتن کمک به بالا نگاه می‌کنند. تکنیکی بکر. تعجب آور نیز نبود که اسکار بهترین فیلمبرداری و بهترین تدوین نیز به فهرست شیندلر رسید.

فیلمنامه به بهترین نحو از روی کتاب پیاده شده است، کتابی که بر حسب یک اتفاق ساده نوشته شد. توماس کنیلی به علت پاره شدن دسته چمدانش در راه فرودگاه برای بازگشت به کشورش، استرالیا، در بورلی هیلز توقف کرد تا از فروشگاهی چمدانی نو بخرد، صاحب فروشگاه لئوپولد ففربرگ پیج، یکی از یهودی های شیندلر بود که دو کابینت در مغازه اش را با اسناد آن دوران پر کرده بود و برای هر نویسنده ای که به مغازه اش می‌آمد، داستان زندگی اش را تعریف می‌کرد. و کنیلی، با شنیدن حرفهای او تصمیم به نوشتن کتاب کَشتی شیندلر کرد که فیلمنامه از آن اقتباس شده است. اقتباسی کامل و بی‌نقص که تغییر شخصیت شیندلر را به بهترین نحو به روی کاغذ برده است.

اتفاقا همین تغییر شخصیت شیندلر مهمترین نکته فیلم است، فردی که ظاهرا دلیلی نداشت جز به خود به کس دیگری فکر کند. او حتی به خاطر هوس بازیهایش، حاضر به زندگی مداوم با زنش نشد. اما او به تدریج عوض می‌شود، حاضر می‌شود به خاطر نجات جان کارگرانش میلیون ها مارک صرف کند. کاری که تصورش هم ساده نیست. و از همسرش درخواست زندگی مشترک دوباره را می‌کند، مکملی ظاهرا ساده برای تغییر هدف مادی اولیه. و تمام این دگرگونی ها را اسپیلبرگ با مهارت خاصی به تصویر کشیده است.

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/250/4-Pulp-Fiction/2/7-Schindlers-List/7-Schindlers-List/3-Schindlers-List.jpg

فیلم صحنه های تاثیرگذار بسیاری دارد:
از صحنه ای که شیندلر ساعت خود را از دستش باز می کند و به استرن (دستیار خود) می دهد تا به شخص دیگری داده و او پیرمرد و پیرزنی را از یکی دیگر از شهرها به کارخانه بیاورد،
صحنه صحبتش با هلن در زیر زمین خانه فرمانده اردوگاه،
صحنه بحث با سرباز و افسر مربوط به قطاری که دستیار او را اشتباه سوار کرده اند و اقتداری که نشان می دهد،
صحنه ای که با فرمانده اردوگاه درباره خونریزی هایش به طور غیرمستقیم صحبت می کند و سعی می کند طبع او را تغییر دهد،

 

صحنه ای که در حال تهیه لیست کارگران اردوگاه است و مدام تلاش می کند تا لیست را بیشتر کند،صحنه که می بیند کارگرانی از کارخانه او که توسط نازی ها در حال انتقال به ناکجاآباد هستند تشنه اند و  شلنگ آب را به دست می گیرد تا به آن ها آب دهد،

صحنه ای که در شب اتمام جنگ همه کارگران و ارتش را در سالن جمع می کند و برای آن ها سخنرانی می کند و در انتها از نظامیان می خواهد که بدون دست زدن به کشتار آنجا را ترک کنند،

 

و سرانجام، یکی از تاثیرگذارترین صحنه های فیلم ... جایی که شیندلر می خواهد کارخانه را ترک کند و به استرن می گوید : چقدر پول هدر دادم... می‌تونستم آدمای بیشتری رو بیارم. این ماشین! آمون برای این ده نفر بهم می‌داد... (به سنجاق سینه آرم نازی اشاره می‌کند) این نشان! این طلاست. با این می‌شد دو نفر دیگه رو بیارم. این می‌تونست دو نفر دیگه رو نجات بده! (به گریه می‌افتد) یا حد اقل یه نفر دیگه رو! یک انسان اشترن! یک انسان دیگه!


و دیگر دیالوگ های ماندگاری از فیلم

شیندلر: (خطاب به آمون گوت) این قدرته آمون! اگر اختیار کشتن رو داشته باشی اما ببخشی! این قدرته!


اشترن: به زبان هیپرو نوشته شده. نوشته هرکس که جانی رو نجات بده گویی همه دنیا رو نجات داده.

 

 

 

فهرست... بهترین فیلم دهه ۹۰ و یکی از ده فیلم برتر تمام دوران محسوب میگردد اسپیلبرگ  با بازسازی بی‌پرده جریانات ووقایع و همچنین ناتورالیسم خشنش در این اثر ، راه را برای فیلمسازان دیگری که طرح ساختن فیلمی را فقط در دهنشان می‌پروراندند باز کرد. روبرتو بنینی، زندگی زیباست را ساخت؛ کاستا گاوراس، آمین و سرانجام، رومن پولانسکی پیانیست را.

نقدی دیگر بر این فیلم بقلم راجر ایبرت منتقد مشهوررا نیز در ذیل مطالعه کنید:

مترجم:حسین توتونچی(سایت نقدفارسی) 

اگر اسکار شیندلر یک قهرمان عادی بود که برای عقایدش مبارزه می کرد، امروز توصیف کردن او اینقدر مشکل نبود. ویژگی هایی شخصیت او از جمله اعتیاد به الکل، قماربازی، داشتن چندین معشوقه، طمع زندگی او را تبدیل به یک معما کرده است.

ما درباره ی شخصیتی صحبت می کنیم که با آغاز جنگ جهانی دوم به امید پول دار شدن به کشور لهستان رفت تا با راه اندازی کارخانه هایی که کارگرانشان یهودی بودند به اهداف خود برسد. در پایان جنگ او بارها زندگی خود را به خطر انداخت و تمامی ثروت خود را برای دور نگه داشتن یهودی ها از دستان بیرحم آلمانها خرج کرد. او برای ماه های متمادی به آلمان ها رشوه می داد تا کارگران یهودی را به جای سوزاندن در کوره ها به او بسپارند تا در کارخانه ی او برایش کار کنند. کارخانه ساخت گلوله توپ برای ارتش آلمان، کارخانه ای که در تمام دوران فعالیتش حتی یک محصول قابل استفاده برای ارتش آلمان تولید نکرد.


سوال اینجاست که چه چیزی او را متحول کرد؟ -چرا در حالتی که می توانست مثل هزاران نازی دیگر از موقعیت ایجاد شده به نفع خودش استفاده کند و ثروت عظیمی را برای خود و بعد از جنگ پس انداز کند این کار را نکرد؟ چرا به جای یک جنایتکار جنگی او تصمیم گرفت یک انسان باشد؟ و این استیون اسپیلبرگ است که تصمیم می گیرد در فیلمش پاسخی به این سوال ندهد. هر پاسخ احتمالی به این سوال بسیار ساده، ابتدایی به نظر می رسد و البته توهینی به زندگی رمزآلود شیندلر. هولوکاست طوفان کشنده ای بود که با نژاد پرستی و دیوانگی درهم آمیخت. شیندلر توانست در گوشه ای از جنگ که او در آن حضور داشت بر این نیروی اهریمنی فایق آید ولی به نظر می رسد که او برای اتفاق های مرموزی که برای خودش می افتاد هیچ برنامه ای نداشت. در این فیلم که بهترین کار اسپیلبرگ تا به امروز است. او موفق شد داستان شیندلر را بدون استفاده از فرمول ساده تخیل به بهترین شکل به نمایش درآورد.

این فیلم 184 دقیقه ای مثل تمام فیلم های بزرگ دیگر به نظر کوتاه می آید. فیلم با معرفی شیندلر (لیام نسون)، به عنوان مردی قدبلند و جذاب آغاز می شود. او همیشه لباس های گرانقیمت می پوشد و اغلب اوقات مشغول خرید مشروب و خاویار برای سران نازی است.  همچنین او یک نشان آلمان نازی را با افتخار روی کت خود چسبانده است. اسکار شیندلر  دوست دارد که با افسر ارشد نازی عکس یادگاری بیاندازد. وی  فرد با نفوذی است که در بازار سیاه افراد زیادی را می شناسد و تهیه اقلام نایاب مثل سیگار، نایلون و مشروب برای او کار ساده ای است. سران نازی از ایده باز کردن کارخانه ای که به ارتش آلمان کمک کند و همچنین بتواند برای آلمان ها آشپزی کند استقبال کردند. چه ایده ای بهتر از استخدام یهودیان، چرا که حقوق آنها بسیار پایین است و بدین صورت شیندلر سریعتر پولدار می شود.

قدرت شیندلر در فریب، رشوه و دروغ گویی به سران نازی است. او هیچ چیزی در مورد راه اندازی کارخانه نمی داند به همین دلیل یک حسابدار یهودی به نام ایزاک استرن (بن کینگزلی) را استخدام می کند تا کارهای او را انجام دهد. استرن در خیابانهای کراکو می گردد تا یهودیان را برای شیندلر استخدام کند.

چون محیط کارخانه از محیط جنگ جدا است کسانی که در آن کار کنند شانس بیشتری برای زندگی دارند. رابطه ی استرن و شیندلر توسط اسپیربرگ به صورت مرموزی محکم می شود. در ابتدای جنگ تنها هدف شیندلر بدست آوردن پول و در انتهای آن حفظ جان کارگران یهودی اش است. ما می دانیم که استرن این موضوع را می داند اما در کل فیلم صحنه ای که استرن و شیندلر این موضوع را بیان کنند، وجود ندارد شاید بدلیل اینکه گفتن حقیقت میتواند منجر به مرگ هر دوی آنها بشود...

قدرت اسپیلبرگ در تمام صحنه های فیلم واضح است. فیلم برداری فیلم را استرن زاییلیان به عهده دارد و نمایش نامه فیلم بر اساس داستان توماس کنالی از روی یک ملودرام تبعیت نمی کند. در عوض اسپیلبرگ سعی کرده است که از یک سلسله اتفاقات واضح و بدون جلوه های ویژه استفاده کند و به کمک همین حوادث ما می فهمیم که چقدر دنیای شیندلر مرموز است.

ما همچنین شاهد یک هولوکاست وحشتناک هستیم. اسپیلبرگ به ما فرمانده آلمانی را معرفی می کند که مسئول کمپ نازی هاست، فردی بیمار به نام گود (رالف فلنس) که نماد کامل یک شیطان است. از بالکون ویلای خود که بر حیاط کمپ اشراف کامل دارد برای تمرین تیراندازی یهودیان را هدف قرار می دهد. (شیندلر این فرصت را پیدا می کند که در یک مهمانی بی ارادگی گئود را در قالب یک مثال به رخش بکشد و این کار را آنقدر واضح انجام می دهد که بیشتر شبیه به یک توهین است).

گئود از آن دسته آدم هایی است که خودشان ایده ای را پایه گذاری می کنند ولی خودشان را از آن مستثنی می دانند. او آلمانی های دیگر را به کشتن یهودیان ترغیب می کند و خودش دختر یهودی زیبایی را به نام هلن را به عنوان خدمتکار انتخاب می کند و به مرور زمان عاشقش می شود. این تنها ظاهر زیبای هلن است که باعث زنده ماندش می شود. نیازهای شخصی گئود برایش از همه چیز مهم تر است، از مرگ و زندگی، درست و اشتباه.  با بررسی شخصیت او ما متوجه می شویم که نازی ها تنها به واسطه ی افرادی مانند جفری داهمر که قدرت فکر کردن داشتند توانستند تا حدودی به اهداف خود برسند.

اسپیلبرگ تصمیم گرفت به سبک فیلم های مستند، این فیلم را سیاه و سفید فیلم برداری کند (تمام اتفاق هایی که در کارخانه  شیندلر رخ میدهد واقعی هستند). او نشان می دهد که شیندلر چطور با سیستم دیوانه وار نازی ها مبارزه می کند. موفقیت های این فیلم حاصل کار همزمان کارگردانی، داستان پردازی، تدوین و هدایت سیاهی لشکر آن هستند. اما اسپیلبرگ کارگردانی که ما او را به واسطه صحنه های به یاد ماندنی و پرهزینه اش می شناسیم،  در عمق داستان محو می شود. نسون و کینگزلی و دیگر هنرپیشگان فیلم نیز همگی به یک سمت و جدا از ظهور قابلیت های شخصی به اجرای یک شاهکار می پردازند.

 

در انتهای فیلم صحنه های فوق العاده ایی را شاهد هستیم. دیدن افراد واقعی که شیندلر آنها را نجات داد زیبایی این فیلم را دو چندان می کند. در انتهای فیلم یادداشتی وجود دارد که به ما می گوید تعداد افرادی که شیندلر آنها را نجات داد با احتساب خانواده هایشان بیش از 6000 نفر است و یهودیان لهستان امروزه 4000 نفر می باشند. درسی که از این فیلم می گیریم این است که شیندلر به تنهایی بیش از یک کشور برای نجات جان یهودیان تلاش کرد. پیام فیلم این است که یک مرد در مواجهه با هولوکاست هر کاری که توانست کرد در جایی که دیگران تنها نظاره گر بودند. می توان فهمید که تنها یک مرد افسانه ای، بدون فکر و بی توجه به خطر، یک مرد حیله گر و بدون نقشه می توانست کاری را که اسکار شیندلر کرد را انجام دهد. هیچ مرد عاقل و با تجربه ایی تا این حد پیش نمی رود!

Image result for ‫عکس های فیلم فهرست شیندلر‬‎Image result for ‫عکس های فیلم فهرست شیندلر‬‎

کسب چند تجربه از (فهرست شیندلر)

منبع :سوره مهر

▪ تجربه‌ی ۱: رنگ، حرکت دوربین
«فهرست شیندلر» اثر تلخ و سیاهی درباره‌ی جنایات نازی‌ها و کوره‌های آدم‌سوزی آن‌هاست؛ گرچه به نظر می‌رسد کارگردان با تأکید بر اتفاقات خاص و نوع پردازش موضوع و نیز با بهره‌گیری از هم‌ذات‌پنداری تماشاگر قصد داشته به توجیه صهیونیسم بپردازد، اما فیلم به عنوان یک اثر هنری دارای ویژگی‌های برجسته‌یی است.
استفاده از رنگ سیاه و سفید و پرهیز از حرکات متعارف دوربین (حرکت روی سه‌پایه یا تراولینگ و ...) و رویکرد به فیلمبرداریِ روی دست باعث خلق فضاهای مستند در اثر شده و این دو عامل (رنگ سیاه و سفید و حرکات روی دست دوربین) نقش مهمی در انتقال حس حاکم فیلم و القای مفهوم مورد نظر فیلمساز دارند.
▪ تجربه‌ی ۲: لحظات شاعرانه
- صحنه‌ی زیبای بارش خاکستر سرد و سوخته‌ی ده‌ها هزار اسیر به همراه دانه‌های برف بر شهر سرد و یخ‌زده‌ی کراکوو
- سکانس پایانی فیلم؛ اهدای هدیه‌یی از طرف ۱۱۰۰ کارگر (اسیر) به اسکار شیندلر، حلقه‌یی که از طلای دندان‌های خود ساخته‌اند و جمله‌یی زیبا با این مضمون روی آن حک کرده‌اند: «آن کس که جانی را نجات دهد جهانی را نجات داده است».
این صحنه‌ها با پرداختی شاعرانه که کنتراست شدیدی با لحن گزنده‌ و تلخ فیلم دارد به‌شدت اثرگذار هستند. لحظات ناب سینما همچون قطعاتی شاعرانه در بطن آثار می‌درخشند و هرگز از حافظه پاک نمی‌شوند.
▪ تجربه‌ی ۳: رنگ، طراحی لباس
طراحی لباس و هم‌چنین رنگ، به شیوه‌یی بسیار بدیع و نو در یکی از سکانس‌های فیلم مورد استفاده قرار گرفته‌اند. اسکار شیندلر از فراز تپه‌یی شاهد دستگیری و قتل عام مردم کراکوو توسط نازی‌هاست؛ در این میان در حالی که شیوه‌ی فیلمبرداری و ثبت تصاویر سیاه و سفید است، دختربچه‌یی با لباس سرخ به چشم می‌خورد که موج جمعیت او را نیز همراه با خود به جلو می‌برد. رنگ لباس دختربچه در این صحنه نمادی از حضور حیات و زندگی است که در کوران مرگ و تباهی جریان دارد. دختربچه در نهایت خود را از سیل جمعیت رها می‌سازد و برای گریز از مرگ زیر تختخوابی در یک خانه‌ی متروک پناه می‌گیرد.
▪ تجربه‌ی ۴: ایجاز
در فضای وحشت‌زا و مرگبار اردوگاه پلازف در شهر کراکوو، در اوج منحنی مرگ و وحشت، عشق چند ثانیه‌یی خود را به نمایش می‌گذارد؛ این چند ثانیه حکم قطره‌ی آبی را در کویری سوزناک دارد و به همان اندازه اثرگذار است. یک زن و فرزند خردسالش با سوت زدن از پشت سیم‌‌های خاردار مرد زندگی‌شان را متوجه خود می‌کنند. نگاه‌های عاطفی این سه نفر با ورود آمون گوئت و قرار گرفتن اسبش در فاصله‌ی بین آن‌ها قطع می‌شود. لذت آن چند ثانیه تنها با ورود مردی سوار بر اسب به تلخی عظیمی تبدیل می‌گردد و این یکی از رازهای سینماست؛ توانایی تغییر احساسات تماشاگر فقط در عرض چند ثانیه ...
▪ تجربه‌ی ۵: ایهام، فضاسازی
در یکی از سکانس‌های فیلم، تراژدی سرنوشت اسرای اردوگاه‌های نازی به اوج خود می‌رسد. زمانی که پزشکان آلمانی مشغول تفکیک اسرا برای انتقالشان به آشویتس - کوره‌ی آدم‌سوزی - و یا ادامه‌ی کار در اردوگاه - مرگ تدریجی - هستند، اتفاقی در کمپ زنان به وقوع می‌پیوندد؛ زنان برای این که سرحال و جوان به نظر بیایند تا از این طریق از آشویتس نجات یابند، سر و صورتشان را تمیز ‌کرده و یک عده از آن‌ها با مالیدن خون خود به روی گونه و لب‌هایشان سعی می‌کنند خود را سرزنده‌تر از دیگران نشان بدهند. تلاش انسان برای زنده ماندن (در هر شرایطی و به هر قیمتی) در این فضاسازی به بهترین، زیباترین و در عین حال دردناک‌ترین و زجرآورترین شکل ممکن نمود می‌یابد.
▪ تجربه‌ی ۶: طراحی صحنه، میزانسن
آمون گوئت (افسر نازی) صبح از خواب بیدار می‌شود، به بالکن خانه‌اش که مشرف به اردوگاه است می‌رود و لحظه‌یی بعد با اسلحه‌ی دوربین‌دار خود به شکار اسرا می‌پردازد؛ طراحی صحنه و میزانسن خوب این سکانس، که بازی خونسردانه‌ی «رالف فاینز» در نقش گوئت بر میزان تأثیر آن افزوده، القاکننده‌ی مفاهیم خاصی است. آمون گوئت در بالکن مشرف به اردوگاه همچون عقابی تیزچشم و تیزچنگ (با آن اسلحه‌ی دوربین‌دارش) بر فراز سر شکار خود که اسرای اردوگاه نقش آن را بازی می‌کنند ایستاده و هر از گاهی یکی از آن‌ها را انتخاب کرده و می‌کشد؛ در این میان، تلاش سخت اسرا برای فرار از تیررس او تکان‌دهنده است .

Image result for ‫عکس های فیلم فهرست شیندلر‬‎(

    (عکسی از شیندلر واقعی)


 
 
تعداد بازدید از این مطلب: 9260
موضوعات مرتبط: سینمای غرب , ,
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1

یک شنبه 16 آذر 1393 ساعت : 8:54 بعد از ظهر | نویسنده : م.م

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 8 صفحه بعد

اطلاعات کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



آخرین مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید
درباره ما
تقدیم به عزیز سفرکرده ام (فاطمه) .گرچه ناگهان مراتنها گذاشتی ولی به دیداردوباره ات امیدوارم،درلحظه موعودی که ناگهان میآید. --------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- د رقرونی هم دور وهم نه چندان دور( ایران )باوجود نشیب و فراز های تاریخی بسیارش در بازه های زمانی مکرر،همواره ابرقدرتی احیا شونده و دارای پتانسیل و استعدادبالا برای سیادت برجهان بود .کشورما نه تنها از نقطه نظرقابلیتهای علمی و فرهنگی ،هنری ،ادبی و قدرت نظامی یکی از چندتمدن انگشت شماری بود که حرف اول را دردنیاهای شناخته شده ی آن زمانها میزد، بلکه در دوره هائی طلائی و باشکوه ،قطب معنوی و پرجلال و جبروت جهان اسلام نیز بشمار میرفت . در عصر جدید که قدرت رسانه بمراتب کارآمد تر از قدرت نظامیست باید قابلیتهای بالقوه و اثبات شده ایرانی مسلمان را برای ایجاد رسانه تعالی بخش،درست و کارآمدبه همه یادآوری نمودتا اراده ای عظیم درهنرمندان ما پدید آید درجهت ایجاد (سینمای متعالی)و پدیدآوردن رقیبی متفاوت و معناگرا برای سینمای پوچ ،فاسد و مضمحل غرب و شرق نسیان زده و بالاخص " غول هالیوود"که برکل جهان سیطره یافته است.شاید بپرسید چرا سینما؟...جواب این است : سینما تاثیر بخش ترین رسانه در عالم است و باآن میتوان وجود معنوی انسانها را تعالی دادویا تخریب کرد...و متاسفانه تخریب کاریست که در حال حاضر این رسانه با عمده محصولات خودبه آن همت گماشته است و تک و توک محصولات تعالی بخش آن همیشه در سایه قراردارندو بخوبی دیده نمیشوند چون جذابیت عام ندارندو قادر به رقابت با موج خشونت و برهنه نمایی موجودنیستند. دادن جذابیت و عناصر لذت بخش نوین و امتحان نشده بدون عوامل گناه آلود به محصولات تصویری بگونه ای که بتواند بالذات ناشی از محصولات سخیف و ضد اخلاقی رقابت نماید کاریست بس پیچیده که نیازمند فعالیت خالصانه مغزهای متفکر ومبتکراست و من فکر میکنم این مهم فقط از عهده هنرمندان و متفکران ایرانی برخواهد آمد و شاید روزی که من نباشم محقق گردد...شاید
منو اصلی
موضوعات
لینک دوستان
آرشیو مطالب
نویسندگان
پیوندهای روزانه
دیگر موارد
آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 193
:: کل نظرات : 70

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 25

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 1900
:: باردید دیروز : 0
:: بازدید هفته : 2334
:: بازدید ماه : 7962
:: بازدید سال : 25168
:: بازدید کلی : 528522
چت باکس

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)
تبادل لینک هوشمند

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان CINTELROM و آدرس cintelrom.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.